لالـه ايرانی

Sunday, June 25, 2006

دوستی از من خواسته است که بيشتر کار کنم. اين دوست گويا ميزان کار مرا با آنچه اينجا می گذارم می سنجند. نه، اينطور نيست. راستش اين وبلاگ کمکی به کار من نکرده است. گاه دردسر هم برايم داشته است. گاه وسوسه می شوم تعطيلش کنم. مثل خيلی از دوستان خوبی که اين کار را کرده اند. و افسوس.

لاله
.................

شيطان نشسته در دل چشمانت
می گويدم زخواهش پنهانت

از شوخنای شيطنت چشمات
ره می برم به گرگ بيابانت

خواهد به چنگم آورد و دَرَد
گرگ جوان پرتنش جانت

بيهوده می کنی همه را انکار
اين گرگ تشنه نيست به فرمانت

دست مرا بگير و ببر ای دوست
تا کار زار ِ خواهش جانانت

لبم برلبم گذار که برچينم
شهد و شکر زقند فراوانت

مردانه خوش بگير در آغوشم
سيراب ساز اين ِ من از آنت

با من فرشته وار مکن رفتار
شيطان نشسته در دل چشمانت

Saturday, June 10, 2006


مرا ببخش که بی باکم و شتاب زده
ز خويش راضی و پرگو و دل برآب زده

مرا ببخش که اینقدر های و هو دارم
و عاشق خودم و حرف بی حساب زده

من از بهشت، من از سيب وز هوس بودم
کنون نشسته به کنجی خراب و خواب زده

"صلاح کار کجا و من خراب کجا"
چه انتظار تو را از من خراب زده
....

غريب بودم و تنها و بی خيال و تهی
و بيمناک زتاريخ پيچ و تاب زده

يکی از اين همه.... بی روزگار و بی رويا
يکی زلشکر اين نسل انقلاب زده

تو رعشه های دلم را برهنه می ديدی
و من سراغ تو می آمدم نقاب زده

مرا ببخش اگر با تو کودکی کردم
مرا ببخش که بی باکم و شتاب زده

Saturday, June 03, 2006


دوباره امشب خبرها، همه درباره ايران است
دوباره امشب تاريک است دلم و جانم ويران است

دوباره امشب تا فردا در خويش کز خواهم کرد.
دوباره قوميت رنج آور، دوباره مليت ميران است

دوباره هر ايرانی، شرمنده است و خاموش
دوباره "ايران، ايران - خون و جنگ و عصيان"، است

تو گفته بودی که؛ "ايران، يعنی که مهد شيران"
اينجا کنام گرگ است و خالی از شيران است

تو گفته بودی که اينجا دليری بود ه است و شيری
کجا دليری، چه شيری، گذار شرويران است


جز اين نمی توان بود، مدار انتظاری
تا کار کشور ما با اين بی تدبيران است