لالـه ايرانی

Friday, February 22, 2008

دريافت

يک سر اين رشته گم شده ست، و چيزی
جايی نا گفته مانده است، و اکنون
ما در خانه های خويش غريبيم!!

يک سر اين رشته در کلاله فرداست
در دل خورشيد
در نفس نازک نسيم بهاری
در دل انديشه های روشن درياست
در دل روياست
يک سر اين رشته خوابهای من و توست

ما؛ من، تو، شما.......چگونه بگويم؟
با هم بيگانه ايم و سخت غريبه
چيزی از آن همه گذشته نمانده ست
اينک ما؛ من، تو، شما،
هزار گروه ايم

انگار...روزی قرار بود که با هم
پنجره ها را بروی شب بگشاييم
انگار، ....اما
يک سر ِ اين رشته گم شده است
و اکنون
ما در روزگار خويش غريبيم