لالـه ايرانی

Sunday, April 30, 2006

آن روز

آن روز، آن روز، آن روز
از آب و آتش گذشتيم
دل را به دريا زديم و
قفل فلق را شکستيم

آن روز، آن روز آن روز
روز خوش عشق و اعجاز
من بودم و تو، تو و من
با يگدگر گرم پرواز


آن روز، آن روز، آن روز
من لاله ای واله بودم
تو هيجده سال و اندی
من 16ساله بودم

آتش بپا کرد آنروز
دست تو و دامن من
آغوش گرمت، لبانم
بی تابی تو، تن من

آن روز، آن روز، آن روز
بربرج عاجم نشاندی
و شوری از شعر و آتش
در بند بندم دواندی

امروز من 20 ساله
تو چند سالی جلوتر
من حال وبالی ندارم
حال تو چونست، همپر؟

Wednesday, April 19, 2006

مقتدا صدر

مقتدا صدر، يعنی خريت
يا که تنديسی از بربريت

لندهوری تنومند و ياغی
باعث ننگ هر چه عراقی

مفت خور، بد دهن، بی سر و دم
سد راه رهايی مردم

تلخ کابوسی از خواب تاريخ
گرد بادی زگنداب تاريخ

مقتدا هرکه او را بخواند
يا که بر صدرِ مجلس نشاند

يا مخش اندکی عيب دارد
يا که دستور از غيب دارد

بايد او را زدن تازيانه
از جلو، از عقب، از ميانه

مقتدا صدر يعنی تباهی
فقر، جنگ و جدل، روسياهی

اين شعر ناتمام مانده است. باقی اش را خودتان تکميل کنيد.