لالـه ايرانی

Thursday, August 07, 2008

پرتـــگاه بُغض

شعری بخوان که داغ مرا تازه تر کند
سازی بزن که شعر مرا شعله ور کند

چيزی نمانده تا لبه پرتگاه بغض
چيزی بگوکه حال دلم را دگرکند

راهی بزن که غصه سرآيد به سادگی
زان پيش تر که مرغ سحر ناله سر کند

چنگی بدل نمی زند آنی که می رود
چنگی بزن که بردل تنگم اثر کند

اينک هزاره هاست که تنها نشسته ام
شايد هوای مهرت از اين سو گذر کند

طرفی نبست خاطرما از خروش و خشم
باشد که خامشای توام بارور کند

بيهودن بود بودن و در خود فرو شدن
شاد آنکه با توباشد و بی خويش سرکند

زان پيش تر که غـرقه بدريای غم شوم
چيزی بگوکه حال دلم را دگرکند

1 Comments:

At 12:56 PM, Anonymous Anonymous said...

سلام دوست عزیز از مطالب با ارزشتان دیدن کردم.بسیار عالی بود
به من هم سر بزنید و در صورت تمایل به تبادل لینک به من اطلاع دهید
خسته نباشید
رضا


http://farhangetalesh.blogfa.com

 

Post a Comment

<< Home