لالـه ايرانی

Thursday, October 20, 2005

تو محمد حسين خرازی
بچه ي چارراه شهبازی
بچه چارراه شهبازی؟
نه، غلط بود، بچه نازی
مرده ی فيلمهای فردينی
تشنه..... چيزهای قزوينی
ناکس ِ تخم جن ِ بی همه چی
چشم تو باز می دود پی چی؟

تو محمد حسين خرازی
پسر خوب و خوشگل و نازی
کار و بار ِ تو چيست؟

دل بردن
دل ؟ عجب، پس هنوز .....بازی ؟

جمعه شب – دير وقت – خسته و خيس
هردو می آمديدم از پاريس
خسته از شعر – بر لبت سيگار
هردو از فرط خستگي ، بيمار

نه،.... ولش کن. بس است وراجی
دل سپاری به هاجی و واجی

جام ديگر بريز و باز ازنو
سخن ديگری بگو، آری
درد ما را نمي توان گفتن
با سياست مدار بازاري

دارد از دست مي رود شاعر
روزها را سياست آلوده ست
اين همه طلحه ، اين همه تلخك
اين همه حرف هاي تكراري -

تو محمد حسين خرازی
عشق يعنی نگاه روشن تو
عشق يعنی که شعر من، لب تو
شاعري عزت است يا خواري ؟