لالـه ايرانی

Saturday, June 10, 2006


مرا ببخش که بی باکم و شتاب زده
ز خويش راضی و پرگو و دل برآب زده

مرا ببخش که اینقدر های و هو دارم
و عاشق خودم و حرف بی حساب زده

من از بهشت، من از سيب وز هوس بودم
کنون نشسته به کنجی خراب و خواب زده

"صلاح کار کجا و من خراب کجا"
چه انتظار تو را از من خراب زده
....

غريب بودم و تنها و بی خيال و تهی
و بيمناک زتاريخ پيچ و تاب زده

يکی از اين همه.... بی روزگار و بی رويا
يکی زلشکر اين نسل انقلاب زده

تو رعشه های دلم را برهنه می ديدی
و من سراغ تو می آمدم نقاب زده

مرا ببخش اگر با تو کودکی کردم
مرا ببخش که بی باکم و شتاب زده

0 Comments:

Post a Comment

<< Home