مرا ببخش که بی باکم و شتاب زده
ز خويش راضی و پرگو و دل برآب زده
مرا ببخش که اینقدر های و هو دارم
و عاشق خودم و حرف بی حساب زده
من از بهشت، من از سيب وز هوس بودم
کنون نشسته به کنجی خراب و خواب زده
"صلاح کار کجا و من خراب کجا"
چه انتظار تو را از من خراب زده
....
غريب بودم و تنها و بی خيال و تهی
و بيمناک زتاريخ پيچ و تاب زده
يکی از اين همه.... بی روزگار و بی رويا
يکی زلشکر اين نسل انقلاب زده
تو رعشه های دلم را برهنه می ديدی
و من سراغ تو می آمدم نقاب زده
مرا ببخش اگر با تو کودکی کردم
مرا ببخش که بی باکم و شتاب زده
0 Comments:
Post a Comment
<< Home