لالـه ايرانی

Friday, February 16, 2007

نـامـه


نوشته است: " چه پُرسی؟ که حال، حالی نيست
"برای به شدنش نیز احتمالی نيست


، نوشته است: "
چه حالی، چه احتمالی، آه
هوای بال کشيدن در اين حوالی نيست

اجازه سخنی، نکته ای، نوشتاری
بغير گفت و نوشتار ارتحالی نيست

زمين، زمان، همه گنديده است در اينجا
و سالهاست که تقويم ما جلالی نيست

حراميان به حريم ترانه تاخته اند
برای ساختن شعر ِ تر مجالی نيست

کسی نيامد و بی آنکه پرده بازشود
همه نيامده دريافتند مالی نيست

قرار بود بيايد ولی به چاه افتاد
به فال نيک بگيريم، گرچه فالی نيست

کوير ذهنی ما پای آب را بسته ست
"وگرنه چشمه، هوادار خشکسالی نيست

....

و بعد، طبق روالی هميشگی، يک خط
"نوشته است: "بحز دوری ات ملالی نيست