از دوست
اين غزل زيبا را دوست ناديده ام فرهنگ برای من سروده و فرستاده اند. فرهنگ عزيز دير زمانی است که به من لطف دارد و با نامه هايش غربت را برای من آسان کرده است.
چون تو نديده هيچ که، در لاله زارها
لاله تو کيستی ز کدامين بهار ها
بوديم ما و غصه و......... آنگه تو آمدی
وزياد ما برفت همه گير ودارها
اکنون برای تو همگان سوت می کشند
حتی در ايستگاه برايت قطارها
قد می کشد برای تو سروی کنار کوه
لب می شوند سرخ برايت انارها
حتی هلال ابروی تو ماه می شود
گيسو به روی شانه ی تو آبشارها
ای رودبار ِ شعر تو از بلخ تا حجاز
دل برده ای زتهران تا قندهارها
سعدی تمام حسن تو را در غزل نگفت
باشد که تا بگوييم ، ما تازه کار ها
1 Comments:
چه افتخاری نصيب من کرده ای!
Post a Comment
<< Home