گيســــوی گيتــــار
مردی که روبرويم سيگار می کشد
با چشمهاش از دل من کار می کشد
انگار روی دفتر نقاشی اش مرا
دارد به دام خويش گرفتار می کشد
در حلقه ها ی دود به من خيره می شود
وز حلقه حلقه با نفس اش مار می کشد
با خنده ای و نيم نگاهی از اشتها
خميازه ای دروغی و کشدار می کشد
اما نگاه من خشن و خشک در دلش
خطی ترش به معنای هنجار می کشد
- من مانده ام که گوهر ايرانی ی دلم
هر جا که می رود ز چه ديوار می کشد
آنگاه در شگفتی من با تبسمی
دستی بروی گيسوی گيتار می کشد
يا مانده است و رانده و بی خويش و بی قرار
يا انتظار فرصت ديدار می کشد
ديوانه وار زخمه به گيتار می زند
ما را به گود شور خود انگار می کشد
دل می برد ز دستم و گويی که زخمه اش
دستی به روی اين دل بيمار می کشد
اينک به دام خويش مرا کرده رام خويش
مردی که روبرويم سيگار می کشد
4 Comments:
سلام به گیتار و گیسوی یار 1
آن شعله بی غش است
که آتش در آتش است
چه خوب بود
که در دو قرن ما
عشق یک تفنن نبود
چه خوب بود
که در دو قرن ما
عشق
جز آتشفشان های جنون نبود
آنگاه
دیگر
کسی
با چشم بی رمق کوچه
- به دیدنم -
نمی آمد
دیگر
کسی
جز آتش
نمی دید
در "لاله باغ" ما
دیگر
کسی
جز گل آتش
نمی چید
آنگاه
بیشک -
انسان
درک مفهوم نهان را
آنسوی جهان را
درحافظه ی واژه
تجربه می کرد
هسته میشکست
خیال را خندان نموده
چو پسته می شکست
افسوس که دنیای دیگریست
افسوس
که دنیای سرسریست
کس ندید و نمی بیند
که چهان میسوزد
که جهانی - به آشکار
در نهان میسوزد
آه..! اگر
علم کالبدشکافی واژه بمیرد
و مفهوم جهان را
قیر پوسته
در خود بگیرد
کسی گیتار زنده را
نخواهد شناخت
کسی
همچو من
که از قرن دیگری می آیم-
به گیتار زنده
دل نخواهد باخت
این است که کسی
روبرویش نشسته
حلقه حلقه سیگار میکشد
نغمه ها را
یکی یکی
از دل گیتار میکشد
آه..! که وزن باور من
در ترازوی قرن شما نمی گنجد
من که سیگار نمی کشم
نخ نخ، رشته رشته
از دل گیتار میکشم
من هر چه میکشم
از دل گیتار میکشم
...............
1-خرمن زلف ترا تا دیدم
گندم و سنبله و شعر از آن بر چیدم
سلام بر لاله زيبای کوهی
شعرت آّب روانی در کوير غربت ماست. خوش بحالت که صورت و سيرت زيبا را با هم داری.
شيرين
سلام به گیتار و گیسوی یار 1
آن شعله بی غش است
که آتش در آتش است
چه خوب بود
که در دو قرن ما
عشق یک تفنن نبود
چه خوب بود
که در دو قرن ما
عشق
جز آتشفشان های جنون نبود
آنگاه
دیگر
کسی
با چشم بی رمق کوچه
- به دیدنم -
نمی آمد
دیگر
کسی
جز آتش
نمی دید
در "لاله باغ" ما
دیگر
کسی
جز گل آتش
نمی چید
آنگاه
بیشک -
انسان
درک مفهوم نهان را
آنسوی جهان را
درحافظه ی واژه
تجربه می کرد
هسته میشکست
خیال را خندان نموده
چو پسته می شکست
افسوس که دنیای دیگریست
افسوس
که دنیای سرسریست
کس ندید و نمی بیند
که چهان میسوزد
که جهانی - به آشکار
در نهان میسوزد
آه..! اگر
علم کالبدشکافی واژه بمیرد
و مفهوم جهان را
قیر پوسته
در خود بگیرد
کسی گیتار زنده را
نخواهد شناخت
کسی
همچو من
که از قرن دیگری می آیم-
به گیتار زنده
دل نخواهد باخت
این است که کسی
روبرویش نشسته
حلقه حلقه سیگار میکشد
نغمه ها را
یکی یکی
از دل گیتار میکشد
آه..! که وزن باور من
در ترازوی قرن شما نمی گنجد
من که سیگار نمی کشم
نخ نخ، رشته رشته
از دل گیتار میکشم
من هر چه میکشم
از دل گیتار میکشم
...............
1-خرمن زلف ترا تا دیدم
گندم و سنبله و شعر از آن بر چیدم
ليثی حبيبی
salam gesoye getar.
Post a Comment
<< Home